شمیم ادب
علمی،آموزشی،فرهنگی،اجتماعی
ماه مهر نزدیک است دلم مدرسه ای می خواهد
به بزرگی دل خسته ی این شاگردان
با صفا مدرسه ای دور ز هر تجدیدی
همه اش جمعه به تعطیلی یک تابستان
مکتبی کاش بسازیم در این نزدیکی
که در آن کودک دانش نشود سرگردان
یا معلم نکند یسته ده تایی را
تا سر برج دگر قرض برای مهمان
کاش میشد ننویسند به چشمی پر آب
کودکان بر دل پر خون پدر " بابا نان "
من نمی دانم اگر باز قطاری باشد
جامه را مشعل مهری کند آیا دهقان؟
روبهک قالب ناچیز پنیری را باز
می رباید به فریب از نوک زاغی خوش خوان؟
مرده گاوی که دهد شیر به کوب خانم
بر سر سفره او سر زده آید مهمان؟
فصل باران گهرهای فراوان شاید
رفته از جنگل خوش آب و هوای گیلان
گفته تصمیم گرفته است که امشب کبری
تا کتابش نشود خیس به زیر باران
از قضا گرگ به گله زده است از قصه
تا به فریاد نخندد ز دروغی چوپان
اکرم عاطفه ها گشته سه روزی بیمار
موش بد جنس شبی خورده هما را دندان
" مشق شب گرچه نوشتیم و کتابی خواندیم
مقصد آن است که از این همه باشیم انسان "
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: جمعه 29 شهريور 1392برچسب:
,